بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم .
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم... اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود...
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود...
بچه بودیم از آسمان باران می آمد ... بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن ... بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم ... بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست ... بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود ... بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت ... بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم، بچه بودیم
بزرگ که شدیم، بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم !!!
کاش آسمان حرف کویررامی فهمید واشک خودرانثار گونه های خشک او مکرد. کاش واژه حقیقت آنقدر با لبهاصمیمی بودکه برای بیانش به شهامت نیازی نبود.کاش دلها آنقدرخالص بودندکه دعاها قبل از پایین آمدن دستهامستجاب میشد. کاش شمع حقیقت٬ محبت رادرتقلای بال وپرسوزپروانه می دیدواورا باور می کرد. کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود.کاش بهار آنقدر مهربانتر بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد. کاش فریادها آنقدر بی صدابود که حرمت سکوت نمی شکست.کاش در قاموس غصه ها شکوه لبخند در معنی اشک گم نمی شد. وآخر کاش مرگ............
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر قصه فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود
کاش بودی تا لبان سرد من
قصه گوی غصه غم ها نبود
کاش بودی تا نگاه خسته ام
بی خبر از موج و از دریا نبود
کاش بودی تا دور دست من
غافل از لمس گل مینا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
اینچنین پرسوزو و پرسرما نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بعد تو این زندگی زیبا نبود