(♥)کسی را که خیلی دوست داری زود از دست میدی پیش از اونكه خوب نگاش کنی(♥)
(♥)پیش از اونكه تموم حرفهاتو بهش بگی(♥)
(♥)پیش از اونكه همه لبخندهاتو بهش نشون بدی(♥)
(♥)مثل پروانه ای زیبا بال میگیره و دور میشه(♥)
(♥)فکر میکردی میتونی تا آخرین روزی که زمین به دور خودش میچرخه(♥)
(♥)وخورشید از پشت کو ه ها سرک میکشه در کنارش باشی(♥)
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
♥♥گذشته در چشمانم مانده است♥♥
♥♥عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است♥♥
♥♥چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی♥♥
♥♥صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم♥♥
♥♥که نفهمی هنوز هم دوستت دارم♥♥
- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
נستــ ـم را بالا مـــے برҐ م و آسمان را پایین مـــے کشـــ ـم
مـــے خواهـــــــم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهــــــــم ! تا بداند
گمشده ے من ..نه נر آغـــــوش او . . .
که در همین خاک بــــــــے انتهاست
آنقدر از دل تنگــــــے هایــــــــم برایش خواهـــــــم گفت:
تا ســــرخ شود . . . تا نـــــم نـــــم بگرید . . .
آن وقت رهایش مــــے کنــــــــم و مــــے دانـــــــم
کســــــےهـــــــرگـــــــز نـــــــخواهد دانست
غــــــــم آن غروب بارانــــــــے
همه از נلتنگــــی هاے من بود . . . !
(♥) من دل به غم تو بسته دارم ای دوست(♥)
(♥)درد تو به جان خسته دارم ای دوست(♥)
(♥)گفتی که به دل شکستگان نزدیکم(♥)
(♥)من نیز دلی شکسته دارم ای دوست(♥)
(♥)راه تو به هر قدم که پویند خوش است(♥)
(♥)وصل تو به هر سبب که جویند خوش است(♥)
(♥)روی تو به هر دیده که بینند نکوست(♥)
(♥)نام تو به هر زبان که گویند خوش است(♥)
♥مثل یک جنگل سوخته پر از خاکسترِ خاطراتم♥
♥♥تنم گورستان درختانیست که دیگر هراسی از آمدن زمستان ندارند♥♥
♥♥پشت پرده های شب دیگر انتظارِ هیچ بهاری را نخواهم کشید♥♥
♥باران ببارد یا نه فرقی ندارد♥
♥♥دیگر این خاک بوی زندگی نمیدهد...♥♥
♥♥این روزها چشـم هایــم را که می بندم♥♥
♥♥فکرت دیوانه ام می کند♥♥
♥♥چشــم هایــم را باز می کنم♥♥
♥♥سراب نـگاهـَت دیوانه تَرم می کند♥♥
گاهی وقت ها سکوت همه چیز است .
گفته ها سیاهی دفترند ؛ باید از بیرون دادن آن ها پرهیز کرد .
سکوت ، سپیدی درون و حاشیه ی دفتر است .
که نه چشم را می آزارد ، نه خاطر کسی را مکدرمی کند.
دوست خوب کسی است که سپیدی های دفتر دوستی ات را
بخواند ؛
نه آن که دائم سیاهی هایش را برایت ورق بزند ...
ایـלּ روزهـــآ . . .
اِפســـآس مے کُنـــَـــم وَقتـــے مـــے نویسَـــم ؛
פֿבآ چشمهـــآیَش رآ مـــے گیـــرَב . . .
وَقتـــے مـــے פֿـــــوآنــَــم ؛
گوشهـــآیَش رآ . . .
صـــاבقـــآنـــہ بِگــــویــَــم ،
فِکــــر مـــے کُنــَـم פֿــــבآ هــــَم اَز ســـاבِگـــے مــَـלּ
وَ פــَـرفهـــآےِ تِکـــرآرے اَم
פֿـَستــہ شُدهـ ــ!
ای کاش فقط دوست عادی بودیم واسه هم
می گفتیم ،می خندیدیم
خوش میگذروندیم ...
با هم شاد بودیم
ولی حیف
عاشق شدیم ...
حساس شدیم
بی قرار هم شدیم
به هم شک کردیم ...
دعوا کردیم
قهر کردیم
گریه کردیم ...
به همه چی پشت کردیم ...
و یه رابطه رو تموم کردیم ...!!!
اگر هم یار نبود ....
و دلت غم آویز ماتم شده بود .....
و اشک مهمان گاه بی گاه چشمانت بود .....
اشکالی نیست ....
خجالت نکش و گریه بکن ....
کمی هم گریه روا است ....
که اگر این نبود ....
آغاز همه با گریه نبود
بارها شده...دوست داری حست رو بگی...و میگی!
اما طرف نمیفهمه تو رو!
تو خیلی وقته ندیدش!از دوریش رنج کشیدی...خیلی از گرفتاری هات رو بدون حضور
معنوی اون حل کردی...دلت میخواد...حداقل وقتی میاد و چشماش به چشمات می افته
بفهمه تو چی کشیدی؟
ولی افسوس که اون هیچ وقت نمیفهمه به سر تو چی اومده!
هزار حرف نگفته
سر صندلی چوبی, سر صحبت غریبی
دستم و قلم گرفته , کاغذ و این میز چوبی!
غربتُ من توی چشمام قاب گرفتم تا ( تو ) ببینی!
این همه رنج و غم و زجر توی این قاب جا میگیره؟
چه جوابی داری وقتی قاب ُ تو چشام ببینی؟
این همه بغض ُ غریبی تو قلبت جا میگیره؟
دیگه تنهام ,توی شبهام چیزی جز غم نمی بینی!
این همه حرف نگفته توی قلبم جا میمونه!
میخواهمــــــ برایت تنهایـــ ــ ـی را معنی کنمــــــ :
در ساحل کنار جاده نشسته ای ...
هوای سرد،
صدای باد،
انتــــــظار انتــــــظار انتــــــظار … … …
دستت می سوزد با سیگار !
به خودت می آیی،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد،
نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد ...
تنهایـــ ــ ـی یعنی این …
پشت سرم راه نرو ..
من از کسانی که سالها کنارم حرکت کردند
پشت پا خورده ام ..
آدمها وقتی به چیزی نمیرسند بسوی هم شلیک می کنند
بی آنکه در عمرشان یکبار واقعی تقنگ در دست گرفته باشند ..
وقتی زندگیم عادی پیش میرود
و همه چیز روبراه است دلم شور میزند ..
به خودم مشکوک میشوم ..
تقصیر من نیست عادت کرده ایم یک پای این زندگی همیشه لنگ بزند ..
آدمها برای رسیدن به جلوتر به هم پشت پا میزنند ..
انگار در جاده ای تاریک گام برمیدارند ..
وقتی کلاغ ها آزادانه قارقار کنند
کسی صدای خوش بلبلان در قفس را نخواهد شنید ..
مردم به همدیگر اعتماد ندارند ..
از حرف زدن میگریزند ..
انگار فهمیده اند گوش های تیز برنده تر از دهان های باز هستند ..
بعضی ها با شایعات زندگیشان را میسازند ..
این مردم جسم هایی سالم دارند
اما دردهای روحی و عصبی آنها را علیل کرده است ..
ما یاد گرفتیم آدمها آنهایی نیستند که با چشم می بینیم ..
شخصیت هایی هستند که بنا بر موقعیت شان نقش بازی می کنند ..
گاهی در سخت ترین وضعیت ها لبخند میزنند و بالعکس ..
مردم همه با وعده زنده هستند ..
حتی خوشبختی را به فردا میندازند ..
کاش در زندگی فرصت تمرین بود
..
"دوستت دارم "را
در دستانم می چرخانم
ازاین دست به آن دست
پس چرا
هر وقت می خواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
وبا بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم"را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
وتا صبح به نفس های تو بدوزم