اگر هم یار نبود ....
و دلت غم آویز ماتم شده بود .....
و اشک مهمان گاه بی گاه چشمانت بود .....
اشکالی نیست ....
خجالت نکش و گریه بکن ....
کمی هم گریه روا است ....
که اگر این نبود ....
آغاز همه با گریه نبود
بارها شده...دوست داری حست رو بگی...و میگی!
اما طرف نمیفهمه تو رو!
تو خیلی وقته ندیدش!از دوریش رنج کشیدی...خیلی از گرفتاری هات رو بدون حضور
معنوی اون حل کردی...دلت میخواد...حداقل وقتی میاد و چشماش به چشمات می افته
بفهمه تو چی کشیدی؟
ولی افسوس که اون هیچ وقت نمیفهمه به سر تو چی اومده!
هزار حرف نگفته
سر صندلی چوبی, سر صحبت غریبی
دستم و قلم گرفته , کاغذ و این میز چوبی!
غربتُ من توی چشمام قاب گرفتم تا ( تو ) ببینی!
این همه رنج و غم و زجر توی این قاب جا میگیره؟
چه جوابی داری وقتی قاب ُ تو چشام ببینی؟
این همه بغض ُ غریبی تو قلبت جا میگیره؟
دیگه تنهام ,توی شبهام چیزی جز غم نمی بینی!
این همه حرف نگفته توی قلبم جا میمونه!
میخواهمــــــ برایت تنهایـــ ــ ـی را معنی کنمــــــ :
در ساحل کنار جاده نشسته ای ...
هوای سرد،
صدای باد،
انتــــــظار انتــــــظار انتــــــظار … … …
دستت می سوزد با سیگار !
به خودت می آیی،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد،
نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد ...
تنهایـــ ــ ـی یعنی این …
پشت سرم راه نرو ..
من از کسانی که سالها کنارم حرکت کردند
پشت پا خورده ام ..
آدمها وقتی به چیزی نمیرسند بسوی هم شلیک می کنند
بی آنکه در عمرشان یکبار واقعی تقنگ در دست گرفته باشند ..
وقتی زندگیم عادی پیش میرود
و همه چیز روبراه است دلم شور میزند ..
به خودم مشکوک میشوم ..
تقصیر من نیست عادت کرده ایم یک پای این زندگی همیشه لنگ بزند ..
آدمها برای رسیدن به جلوتر به هم پشت پا میزنند ..
انگار در جاده ای تاریک گام برمیدارند ..
وقتی کلاغ ها آزادانه قارقار کنند
کسی صدای خوش بلبلان در قفس را نخواهد شنید ..
مردم به همدیگر اعتماد ندارند ..
از حرف زدن میگریزند ..
انگار فهمیده اند گوش های تیز برنده تر از دهان های باز هستند ..
بعضی ها با شایعات زندگیشان را میسازند ..
این مردم جسم هایی سالم دارند
اما دردهای روحی و عصبی آنها را علیل کرده است ..
ما یاد گرفتیم آدمها آنهایی نیستند که با چشم می بینیم ..
شخصیت هایی هستند که بنا بر موقعیت شان نقش بازی می کنند ..
گاهی در سخت ترین وضعیت ها لبخند میزنند و بالعکس ..
مردم همه با وعده زنده هستند ..
حتی خوشبختی را به فردا میندازند ..
کاش در زندگی فرصت تمرین بود ..
"دوستت دارم "را
در دستانم می چرخانم
ازاین دست به آن دست
پس چرا
هر وقت می خواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
وبا بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم"را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
وتا صبح به نفس های تو بدوزم
ولی آنکه می ماند درد می کشد ،
عشق من:
کاش میدانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد ،
خودش محتاج ، قطره ای از باران محبت بود
زمانه! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست..... و عشق ورزیدن ضمانت
تنها نشدن نیست ..... هیچ وقت دل به کسی نبند چون این دنیا این قدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا
نمیشه ... اگر هم دل بستی هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا این قدر بزرگه که دیگه پیداش نمی کنی
حالامن یه گوشه تنهام با یه عکس یادگاری
رفتی بی وفا و گفتی که منو دوسم نداری
حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن شیشه
اخه چی کم شده از تو که می ری واسه همیشه
عزیزم دنیا کوچیکه تو بگو اخه کجایی
یاد تو می افتم هر وقت
هی می گم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی
تو شبای پر ستاره
دل من هواتو داره
یاد من می مونه نیستی
بودنت خواب و خیاله
روی بام خاطراتت من کبوتر شدم اما
با یه سنگ نفرت تو پریدم از بوم دنیا
حالا بعد رفتن تو من یه گوشه ای نشستم
هی می گم کجایی اخر اخه من دل به کی بستم
دیگه خسته ام از این عشق خیالی
هی میگم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی
امشب آرزوهایم را به روی صحفه غبار گرفته دلم
با قلم بدرنگ حسرت کلمه به کلمه برایت می نویسم
آرزوهای محال٬آرزوهای که بر آورده نشد
آرزوهای که با من بود وذره ذره آبم کرد
آرزوهای با تو بودن تا همیشه
تو آروزی بلندی ودست من کوتاه
هر آنچه خواهی از من بخواه صبر مخواه
که صبر راه درازی است به مرگ پیوسته است
نمی دانم چرا ؟شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی رفتی!
نمی دانم کجا؟......تا کی؟.......برای چه؟ ولی رفتی؟
وبعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
وبعداز رفتنت رسم نوازش در غمی حاکستری گم شد
و گنجشگی که هر روز از کنار پنجره مهربانی دانه بر می داشت
تمام بالهایش غرق در اندوه وغربت شد.
ای خوبتر از گل
ای پاکتر از قطره شبنم
ای دل به تو محتاج
من جز تو نخواهم ز دو عالم
دل در تب سنگین خمار است
ای دوست بهار است
جز چشم تو هر چشمه سراب است
کیفیت چشمان تو چون جام شراب است
ای چشم تو سر چشمه خورشید
یک دم نگهم کن
صیاد من ای آنکه به دام تو اسیرم
بگذار که از پای بیفتم
مستانه بمیرم....
.
خوری،این هم غم دیگر
دلت بر ماتمم می سوزد،اینهم ماتم دیگر
به دل هر راز گفتم بر لب آوردش دم دیگر
چه سازم تا به دست آرم جز این دل،محرم دیگر؟
مرا گفتی دم آخر ببینی،دیر شد،باز آ
که ترسم حسرت این دم برم بر عالم دیگر
ز بی رحمی نماید تیر خود را هم دریغ از دل
که داند زخم او را نیست جز این مرهم دیگر
جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو
معاذالله اگر بگشاید از گیسو،خم دیگر
به جان دوست،غیر از درد دوری از دیار خود
در این دنیا ندارد جان لاهوتی غم دیگر
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه شیطان است
وبدانید که فردا دیر است
واگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان دلگیر است
وبسازید رهی که تا کنون.تا ابد سوی صداقت برود
وبکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد.
رفـتی ولـی بـدان مــن با تـوام هنـوز
رفـتـی ولـی بدان در فـکرمـی هنــوز
رفتی و بارون زد بر قلب خشک و خستم
رفتـی و مـاه گم شد تو آسمـون قلبـم
رفـتی و باد برد و اون هـمه خاطـراتــو
رفـتی و بـاد بـرد و پلـهای پشـت پاتـو
رفتی من و گذاشتی با خاطرات زخمی
رفتی من و گذاشتی با این همه غریبی
عزیز ِ دلم
هنوز وقتـے آسمان ِ دلمـــ ابریست
لمس ِسبك ِ دستان ِ مهربانت را روے ِ مو هایمــ حس مـےكنمـــ
...
تو هنوز با تمام ِ نبودنت
تنها پناهگاه ِ من از این آدمهایـے ...